
شهيد قمرتاج مولائي تاري
نام: قمرتاج
نام خانوادگي: مولائي تاري
نام پدر: ملك نياز
شماره شناسنامه: 343
محل صدور: بروجرد
تاريخ تولد: 01/12/1346
تاريخ شهادت: 14/08/62
شغل: دانش آموز
محل شهادت: لرستان - بروجرد
حادثه منجر به شهادت: حوادث مربوط به جنگ تحميلي
خاطرات شهید قمرتاج مولایی تاری
بر عشق دوام می دهد خون شهید
از فتح پیام می دهد خون شید
برخیز که با زبان گویای سکوت
پیام قیام می دهد خون شهید
پدر شهید قمرتاج مولایی: فمر سال آخر دبیرستان بود نامزد داشت و عاشق درس خواندن بود. دو سال بعد از شهادتش بود که پسر دیگرم که 20 روز به آخر سربازی اش مانده بود ترکش خمپاره به بدنش اصابت کرده بود. دخترم هم با اصابت ترکش بمب شهید شد. پدر شهید گفت: قبل از شهادتش خواب دیدم دو تا طوطی توی حیاط نشسته بودند. تیری زد به یکی از آنها،سرش کنده شد و افتاد. رفتم سراغ او که آنرا بگریم مثل اینکه رگبار گرفتند دومی هم تیر توی شکمش خورد هر چه فریاد کردم کمک می خواستم،کسی نبود که به دادم برسد. بمباران سال 65 بود از خانه خودمان به خانه دائی بچه ها رفتیم. مثلاً می خواستیم از بمباران در امان باشیم. عروسم با دخترم رفتند توی حیاط که ظرف بشورند، صدای هواپیماها شنیده شد. صدای آژیر قرمز به صدا درآمد.،پروین (عروسم) و قمر همانطور نشسته بودند و در حال خندیدن،صدای قهقهه آنها شنیده شد، یکدفعه صدای عروسم بلند شد که کمک خواست وقتی رسیدم بالای سرشان عروسم انگشتش قطع شده بود ولی قمر به شکم روی زمین افتاده بود و دستش محکم به روی سرش بود. خدا می داند که چقدر به حجاب و چادر اهمیت می داد یکبار نشد که بدون چادر به مدرسه برود. رسیدم بالای سرش،نفس می کشید دستش را بلند کردم خون از دستش می آمد، گفتم خوبه دستش زخمی شده،بلندش کردم،دیدم تمام شکمش ریخت توی دستم،نگاهم کرد و نفسش قطع شده.زنم آمد و شروع کرد به شیون و فریاد،گفت خدایا خودم خواب دیدم. دو سال بعد از دخترم پسرم هم شهید شد. همسرم می گفت: خودم می دانستم که دو تا از بچه هایم را در راه خدا از دست می دهم. فدای راه علی اکبر امام حسین مگر بچه های من از اهل بیت امام حسین (ع) بهترند. فدای السید الشهداء.... پدر شهید آهی بلند کشید و از روی ادب دو دستش را بالا برده و با ما خداحافظی کرد.
دیدگاه ها