
شهید لاله ادیبی سده
نام پدر: خداداد
تاریخ تولد: 6/11/58
محل تولد: اصفهان(سده لنجان)
تاریخ شهادت: 14/8/1362
محل شهادت: مسجد سلیمان
نحوه شهادت: بمباران
مزار شهید: مسجد سلیمان
کلامی با تو
«دختر نازنینم، در برگ، برگ تاریخ می توان رفت و جاودانه شد و تاج و عزّت بقا بر سر نهاد. جوانان امروز که کودکان شیرخوار آن روز بودند. می خواهند بدانندکه ارزش چه چیز بالاتر از بهای جان عزیزت بودکه معصومانه دادی و رفتی. عزیزم تو رفتی و من ماندم تا به آنها بگویم که صدام، به چه جرمی تو را به خاک و خون کشید.»
«شهید لاله ادیبی در سال 1358 به دنیا آمد. هفتمین فرزند دختر خانواده بود. دوران کودکی اش را در زمان جنگ سپری کرد و روزها در حین بازی کردن وقتی صدای آژیرخطر پخش می شد. همراه بچّه های هم سن و سالش به پناهگاه می رفت و در بغل مادر خودش را مخفی می کرد و با زبان بچّه گانه اش می پرسید: «مامان کی روسرمون بمب می ریزه؟» مادر همانطور که با دست های پر مهر و محبتش او را در بغل می گرفت و چهار چشمی مواظب فرزندان دیگرش بود می گفت:« مامان جون! عراقیا روسرمون، بمب می ریزند.» تا این که در یکی از قشنگترین روزهای عمرش در حین بازی کردن توسط همان بمب هایی که سراغش را می گرفت به شهادت رسید.»
عروج ملکوتی
«آن روز بوی نان تازه فضای خانه را پر کرده بود. لاله گفت:«مامانی من نون می خوام.»گفتم« عزیز دلم اگه با رضا یه کم دیگه بازی کنی نون آماده میشه اون وقت بهت می دم بخور.» لاله با خنده های بچّه گانه اش گفت:« چشم مامان.» بعد دوان دوان به آن طرف حیاط رفت. تا با رضا برادر دو ساله اش بازی کند. عروسکش را در بغل گرفت و ماشین رضا را هم به او داد. هر دو سرگرم بازی بودند. لاله عروسک بازی می کرد و عروسکش را روی پایش خوابانده بود و برایش لالایی می گفت و رضا هم ماشین هایش را تو سر و بارش می زد و بازی می کرد که ناگهان دشمن کافر قلب کوچک آنها را نشانه گرفت و موشکی را، راهی خانه مان کرد و قلب کوچکشان را به خاک و خون کشید. »
در باغ، هیچکس از لاله، شکیباتر نیست
هیچ آینه ازعشق، فریبا ترنیست
وقتی به شهادت برسی. می بینی
پایانی ازاین مرحله زیباتر نیست
دیدگاه ها