
سایت زنان شهید _ «مهرانگیز دریانوردی» هستم؛ متولد ١٥ اسفند ١٣٣٧. البته مادرم همیشه میگفت شناسنامهام را سه سال بزرگتر از سال واقعی تولدم گرفتهاند.
در خانوادهای نیمهارتشى و نیمهگمرک و بنادر (کشتیرانی) بزرگ شدم؛ در رفاه کامل. زندگی پرتفریح و شادی داشتیم: مدام سینما و باشگاه میرفتیم، مستخدم داشتیم و حتی خریدهای خانه را هم خدمتکار جوانی انجام میداد. به لحاظ تقید دینی، باید بگویم از همان اول اهل نماز و روزه بودیم؛ اما حجاب نه.
فکر میکنم سوم راهنمایی بودم که برادرم مرا به راه انتخابی خود کشید. او از همهی خانواده مذهبیتر بود و همیشه یکسری کتاب برای آگاهی بیشتر من از مسائل روز و دین میآورد؛ تا اینکه با امام خمینی(ره) آشنا، و عاشق و شیفتهاش شدم.
از بچههای پرسروصدا به حساب میآمدم. دوست نداشتم منفعل باشم. همان سالها، عضو هلال احمر شدم و دورههای امداد را گذراندم. کمکم باحجاب هم شدم: اول روسری و بعد، پوشیدن لباسهای گشاد و پوشیدهتر. ابتدا با مخالفت خانواده روبهرو شدم، ولی با کمک برادرم، توانستم سر موضعم بمانم.
زندگیام جهتدار شده بود و این، دستآورد آشنایی و علاقهی وافر ما به امام بود. او فقط مرجع تقلید و رهبر نبود؛ پدر بود.
اعلامیههایش را میخواندیم و دست به دست میکردیم. در راهپیماییها شرکت میکردیم و با چند نفر دیگر از دوستان، به کمک مجروحان میرفتیم؛ حسابی از آموختههایمان برای انقلاب استفاده کردیم....
ادامه دارد ....
دیدگاه ها