شهید مژگان کریان

ش 1397/04/02 - 10:21

شهید مژگان کریان

نام : مژگان
نام خانوادگی : كريان
نام پدر : حسن
محل تولد : بروجرد
تاریخ تولد : 1352/01/01
شغل : دانش آموز
وضعیت تاهل : مجرد
تاریخ شهادت : 66/12/30
گلزار :
استان : لرستان

خاطرات شهید مژگان کریان به نقل از برادر شهید
سحر شرمنده از روی تو گردید
مشامش سرخوش از بوی تو گردید
چنان با شوق جان دادی که حتی
شهادت آفرین گوی تو گردید

شهدا شقایقهای خونین،لاله های پرپر ولی سربلند و سرافراز باغ ایثار و شهادتند که عزت ایران اسلامی از فداکاری و از جان گذشتگی آنان است.آنان که در بهار جوانی به شوق دیدار دوست عازم کوی دلدار شدند و در راه وصل معبود جان را در صحرای عشق فدا نمودند و پسندیدند آنچه را جانان می پسندند.شهیدان در طواف محبوب شمع بال و پر سوخته خاکستر وجودشان اساس هستی امروز زندگان گردید.
شهیده بزرگوار مژگان کریان خواهر محمد کریان تنها بازمانده از خانواده ای 9 نفری بودند که مورد خشم و کین خواهی دشمن متجاوز قرار گرفته و بر اثر اصابت موشک به منزلشان به دیدار محبوب شتافتند.برادر شهیده چنین گفت:مژگان دختر اول خانواده بود.کلاس دوم راهنمایی بود.بچه درسخوان و بسیار محجوبی بود به قدری به حجاب و پوشیدگی اهمیت می داد که خدا می داند حتی یکبار موهایش که برادرش بودم ندیدم.می خواست کلاس دوم راهنمایی ثبت نام کند.یکروز با هم رفتیم عکاسی عکس بیندازد.مقنعه اش را مثل هم پوشیده حتی یک تار موهایش پیدا نبود.گفتم:چرا اینقدر مقنعه ات را می کشی جلو؟گفت خوب نمی خوام موهام پیدا بشه.بعد خندید و گفت اگر مردم نامحرم ببینه عیبی نداشته باشه چون گردی صورت توی اسلام اشکال نداره.خندیدم و گفتم حالا انشاءاله کی می خوای بمیری؟ما این حرفهایمان جنبه شوخی خواهر و برادری داشت.
راستش اصلاً فکر نمی کردم این اتفاق بیفتد.الان که فکر می کنم احساس می کنم مژگان خودش می دانسته عمر خیلی کوتاهی دارد مثل غنچه ای که باز نشده پرپر شد.همیشه به دو خواهر کوچکترم لیلا و زهرا می گفت:مواظب حجابتان باشید.موها و بدنتان را کسی نبیند.از حضرت زهرا سرمشق بگیرید.او به حجاب و پوشش و پوشیدگی خیلی اهمیت می داد.به خواهرهایم توصیه و سفارش می کرد که ای زن به تو از فاطمه اینگونه خطاب است ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است.خوشا به حال این جوانهای پاک و معصومی که جان خود را فدای اسلام و انقلاب کردند و چه زیبا لایق شهادت بودند.این عکس موجود است که البته آنرا از مدرسه خواهرم که درس می خواند گرفتیم.همه دوستان و محصلین و همکلاسیهایش از او به خوبی یاد می کنند تا چند سال همیشه سر قبر او می آمدند و می گفتند خوش به حالت که چنین خواهری داشتی من واقعاً لیاقت داشتن چنان خواهری را نداشتم که خدا او را از من گرفت.
باز هم گریه و بغضی گلوگیر که امان از این برادر دلشکسته گرفت لیوان آبی به او دادم تا شاید کمی آرام شود ولی آخرین جمله اش را با گریه گفت:به چه گناهی به چه گناهی کشته شدند؟لیلا،مژگان،زهرا،امیر و مهدی و هزاران لاله پرپر...

افزودن نظر جدید

دسته بندی

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.