
به راستی که چه زیباست پرواز كبوتری زندانی که میله های قفس را در هم شکسته است و چه شکوهمند است اوج انسانی که در سیرش به سوی خدا به آخرین منزل صعودیاش گام نهاده باشد، شهادت لیاقت میخواهد و شهید مجاهدی است که در بزرگترین طاقت فرساترین امتحان الهی شرکت جسته و تا آخرین لحظات زندگی، پیروز و سرافراز به درآمده است ،شهید دلباختهای است که تمامی وجود و مایملکش را تنها از معشوق میداند، از خدا و خود را در بازگشت به سوی او میبیند و خدا این معشوق تمامی عاشقان و این الهه تمامی سرگردانان و ملوکها صلوات خویش را و رحمتش را بر این شهید، این پاکباخته و این عاشق میفرستد.
شهيد عزت الملوك كاووسي
نام: عزت الملوك
نام خانوادگي: كاووسي
نام پدر: عباس علي
شماره شناسنامه: 691
محل صدور: مشهد
تاريخ تولد: 28/08/1337
تاريخ شهادت: 22/11/1357
شغل: دانشجو
محل شهادت:مقابل بیمارستان امام خمینی (ره)
حادثه منجر به شهادت: تاپيروزي انقلاب اسلامي
شهید عزت الملوک کاووسی در سال 1337 در مشهد به دنیا آمد.
پس از اتمام تحصیلات دوران ابتدایی همراه با خانواده به تهران آمد و در دبیرستانهای دکتر فاطمه سیاح، کاخ و هدف دوران متوسط را طی نمود تا اینکه در همان سال هم در دانشگاه تهران پذیرفته شد. او از همان کودکی به یاد خدا بود و در میان مردم ، آنهایی که شيرینی مؤانست با قرآن و نهج البلاغه را چشیدهاند و آنها که در نیمههای شب به عشق خدا گریستهاند و طعم زندگی را در دستگیری محرومان و در کنار زاغه نشینان و چادرنشینان جنوب شهر دانستهاند و سرانجام در22 بهمن سال 1357 اوج انقلاب خونین امتمان، از قفس پرید و چون قطرهای به دریای شهیدان پیوست. او که سالها آرزوی پرواز و عشق هم آوازی با ملکوتیان را داشت ، مشتاقانه پرکشید و به اعلاعلیین پیوست و آرامگاه ابدیش در صحن بیمارستان امام خمینی قرار گرفت.
شهید عزت الملوک کاووسی از کودکی پرکار و متفکر بود. زیاد مطالعه میکرد، از صبح تا پاسی از شب مشغول تحقیق ومطالعه بود.در دوران دبیرستان بود که خویشتن را شناخت و راهش را یافت و مذهب را تنها راه نیل به هدفش دید.با مطالعه کتابهای معلم شهید دکتر علی شریعتی با اسلام انقلابی آشنا شد.تاریخ، فلسفه، قرآن، نهج البلاغه و حتی داستانهای انقلابی و پایداری ملتها را به طور منظم میخواند، درسهای استاد شهید مطهری و نوارهای تفسیر قرآن را به دقت مطالعه میکرد و یادداشت برمیداشت ، تفکر در آیات قرآن و حفظ آنها و کار تحقیقی روح نهج البلاغه را مشتاقانه انجام میداد و به هر منبر و مجلس و مسجدی سر میزد و از هر جا بهرهای میجست ولی هیچ چیزاو را قانع و راضی نمیکرد و تمام ابعاد وجودش را پر نمیکرد . دقت ، نکته بینی و هوشیاری ، شجاعت، تواضع و پرکاری از خصوصیات برجسته او بود. او نه تنها برای شناخت اسلام اصیل مطالعه ای بنیادی داشت بلکه کار و فعالیت و عشق و عطوفت در برنامه زندگیاش جای خاص خود را داشت.
عزت الملوک کاووسی در خانوادهای بزرگ شده بود که اکثر اعضای خانواده به روش فکر و عقیده و اعمال و رفتارش اعتراض داشتند و آنطور که پدرش تعریف
میکرد(روحیه مطالعه وی بیش از حد بود و از دوره دانش آموزی شروع شده بود.
وی مشکلات مردم پائین شهر را از نزدیک لمس نمود و با اهدای پوشاک، خوراک و حتی وسایل شخصی خود به این خانواده های بیبضاعت و کم درآمد ما را ناراحت میکرد.ظاهر خود را در طول سال با یک دست لباس و کفش و کیف میآراست در حالی که با توجه وضع خوب خانواده میتوانست ظاهری بهتر داشته باشد.
عشق به محرومین و کمک به بینوایان او را به دورافتادهترین و محروم ترین محلههای شهر میکشاند.
بچه های بیکس تنهای پرورشگاه، مردم محروم جنوب شهر،زاغه نشینان و چادرنشینهای حلبی آباد و کارگران کوره پزخانههای جنوب شهر، خواهران و برادران فلج و محروم در گوشه و کنار شهر همگی خوب میدانستند که شهید کاووسی دمی از یادشان غافل نبود. برایشان کتاب میخواند . به آنها درس میداد و معلولین را حمام میکرد و با هزینه دانشکده و پولی که از خانواده میگرفت به آنها کمک میکرد و بیماران را با خرج خودش نزد پزشکان متخصص می آورد.
او بود که به دردشان میرسید. گریهاش و قطرات اشکش با دیدن محرومان سرازیر میشد.
زمستان به کرج میرفت و در آنجا درس قرآن میداد.
آنجا و در میدان غار و جوادیه کتابخانه درست کرده بود و کلاسهای نهضت تشکیل داد و تدریس کمکهای اولیه نیز مینمود.
روزی کودکی فلج را که از بیمارستان شفایحیاییان به علت نداشتن هزینه بیمارستان کنار خیابان گذاشته بودند، پیدا کرد. برایش مسافرخانه گرفت و هر روز به او سر میزد وبرایش آذوقه میبرد و یک روز در میان او را به کول میگرفت و از پلههای مسافر خانه با زبان روزه در ظهر تابستان پائین میآورد و به همان بیمارستانی که آن پسر را بیرون کرده بودند برای فیزیوتراپی میبرد تا اینکه پس از مدتی برایش ویلچرگرفت. او را به کارگاه کورس در شهرری منتقل کرد. به او درس داد تا گواهینامه گرفت.
اینها ودهها نمونه دیگر از فعالیتهای شبانه روزی او بود.به زبان انگلیسی و عربی مسلط بود. کتابهای ابوعلی سینا را که به زبان عربی بوده، مطالعه میکرد.
پدرش میگفت آنقدر چهره مهربانی داشت که هرچه میخواست اجابت میکردم و میخواستم به ظاهر خود بیشتر برسد ولی او مساعدتهای ما را میگرفت و در جنوب شهر بین خانوادهها توزیع میکرد.(در قالب خریدهای روزمره زندگی) از خیلی از حالات او خبر نداشتم پس از آشنایی با خانوادهاش متوجه شدم،
که وی روزه میگرفت و وعدههای غذایی خود را به فقرایی که خود می شناخت میداد.(کمتر کسی را در آن زمان میشناختم در یک خانواده معتدل و متوسط چنین ایثاری داشته باشد.) جو خانوادگی ایشان یک جو مذهبی سنتی بود. پدر ایشان بازنشسته وزارت کشور بود و برادران و خواهران وی با سلایق بسیار متفاوت و مختلف بودند. کارهای عزت الملوک برای همه آنها عجیب و گاهی غیر قابل تحمل بود. مادر عزت الملوک از یک خانواده محترم کرمانشاهی بود که بسیار محجوب و مقید بودند. شاید بعضی از خصایص اخلاقی شهید از تربیت خانوادگی وی نشأت میگرفت و در مجموع خانواده محترمی بودند که ایثار و از خود گذشتگی عزت الملوک را برای خود عجیب و افتخارآمیز میدانستند.
این همه را تنها و تنها به عشق خدا و برای رضای او انجام میداد. برای او هدف خدا بود و بس. به خوبی میدانست که وظیفهاش به عنوان یک خواهر،یک انسان و از همه مهمتر به عنوان یک مسلمان چیست. او ارزش خویش را شناخته بود و دریافته بودکه چگونه باید از این همه استعدادها و نعمتهایی که خدا در وجودش نهادهاست. حداکثر استفاده را بنماید. جسم و جان خویش را امانتی گرانبها میدانست که خدا چند روزی به دست او سپرده است و او میباید این امانت را سالم و طاهر به وی بازگرداند و سرانجام چه نیکو رسالت خویش را به انجام برد. با اوج گیری انقلاب شکوهمنداسلامی ایران و بیداری مردم ، او دیگر سر از پا نمیشناخت. چشمان تیزبینش برق امیدی تازه یافته بود و احساس میکرد پیروزی نزدیک است، کلام امام داروی دردهای اوو تسلی بخش قلبش بود.
زمان به سرعت میگذشت و اکنون روزهای آخر فرا رسیده بود.
سال 56 و 57 فعالیت دانشجویی در نگاه کلی در مبارزه با شاه و حکومت وی خلاصه میشد و دانشجویان در دو گروه مذهبی و کمونیستی فعالیت میکردند. طیف گروه مذهبی از تمایل به مبارزات و فعالان سوسیالیستی تا فعالان صرفاً سیاسی و مذهبی و روحانیون و حوزویان وجود داشت و از سال 1357 پس از پیروزی انقلاب اسلامی بود که خط و مرزها در فعالیتهای سیاسی صنفی دانشجویی مشخص گردید و از هم فاصله گرفتند.
شهید عزت الملوککاووسی با بچههای مذهبی و با نگاه مبارزه با نظام حاکم فعالیت میکرد و از قول دوستان همراهش میگویم که توجه به فرایض دینی او نشان از بنیه قوی عقیدتی وی داشت.
ملکی به صورت انسان و فرشتهای در لباس بشر بود. این دوشیزه معصوم و فرشته خصال، دانشجوی پزشکی در تمام طول سالهای تحصیلیاش شاگرد ممتاز بود و بنا به گفته یکی از استادانش آقای دکتر مصطفوی حتی یک نوبت هم غیبت نداشت و در امتحانات در بین 121نفر مقام اول را به دست آورد و مرا برآن داشت که جایزهای برای او در نظر بگیرم.ایشان میگویند:« شهید عزت الملوک کاووسی همچنان که از نظر علمی مظهر کاملی از اخلاق پزشکی بود، عملاً هم نشان داد که از حیث فداکاران در راه انجام وظایف مقدس پزشکی حتی از جانبازی هم دریغ ندارد. در ایام انقلاب برای نجات جان مجروحان سر از پا نمی شناخت و در زیر آتشبار تفنگ و گلوله بدون اندک ترسی از کشته شدن، عده زیادی از زخمیها را نجات داد.
به دنبال خصلت شجاعت و شهامت و اعتقاد به مبارزه راسخ وی بود که روز22 بهمن در هنگام کمک به مجروحین جسم ایشان مورد اصابت تیر خلاص قرار میگیرد و به جان آفرین خود ملحق میشود.هنگام شهادت ایشان من در یزد(زادگاهم) بودم ولی دوستان تعريف کردند که شب22 بهمن دانشجویان مذهبی در بیمارستان امام خمینی(ره) جلسه داشتند که ایشان هم در آن جلسه حضور داشتند و چون مبارزه خیابانی شروع شده بود جهت روش کمک به مبارزان خیابانی برنامهریزی میشد، ایشان در تیمی قرار گرفت که اطراف دانشگاه و میدان انقلاب (24اسفند سابق) مستقر میشوند.
صدای گلوله و آژیر آمبولانس در ازدحام تقابل مشت و لوله تفنگ و مسلسل در حاشیه مانده است، 22 بهمن 57 است و مردم اراده کردهاند به پای انقلابشان خون بدهند و آرمان استقلال و آزادی را به دست آورند.
گارد شاهنشاهی آخرین مقاومتها را از خود نشان میدهد و به امید برگرداندن مردم به خانه هایشان سینه ها را هدف گلوله های بیرحمانه قرار میدهد.
در هجوم جمعی سرودخوان، گاردیها از زمین و از روی بام برخی ادارات دولتی که هنوز توسط مردم فتح نشده آتش میگشایند، تعدادی مجروح میشوند. در همین زمان آمبولانسی از راه میرسد و بیاعتنا به تیر و تفنگ در میان معرکه متوقف میشود و پزشکی به همراه چند پرستار سراسیمه به کمک مجروحان میشتابند. گلوله دژخیم که تاب دیدن این صحنه ها را ندارد، قلب پزشک همراه امدادگران را که برای تسریع در درمان مجروحین با امدادگران همراه شده است را نشانه
میگیرد و روپوش سفیدش را به خون قلبش می آلاید.
شهید عزت الملوک کاووسی دانشجوی پزشکی دانشگاه تهران همان پزشک انسان دوست و انقلاب است که قلبش آماج گلوله های رژیم ستم پیشه پهلوی قرار میگیرد و در حین امدادرسانی به مجروحین خیابانی به شهادت میرسد و در بیمارستان امام خمینی(ره) محل خدمت خود به خاک سپرده میشود.
دیدگاه ها